Friday, November 23, 2007

زاویه دید(1)؛انقلاب و نسل هایش

دکتر جواد کاشی ؛انقلاب و نسل هایش

وبلاگ زاویه دید یکی از زیباترین و عمیقترین وبلاگهایی است که دیده ام.بازخوانی انقلاب 57 و تاثیر آن بر نسل های پیش و پس از آن از جمله مسائلی است که در این وبلاگ به زیبایی بیان شده است.شاید جذابیت اصلی این نوشته ها به این خاطر باشد که دکتر بر خلاف بسیاری دیگر خود را نماینده ی پشیمان نسل خود نمیدانند.
برای یافتن دیدی کلی نسبت به آنچه دکتر میگویند،نوشته های مربوط به این حوزه را از میان پست های سال 2007 ایشان جدا و به صورت زیر دسته بندی کردم.در حالی که همچنان امیدوارم روزی بتوانم بدون نوشتن و خط کشیدن و بازخوانی،از میان حرف و نوشته های انسانها گوهر سخن و جان کلامشان را دریابم.
*****************************************
مقدمه

انقلاب نقطه ی جوشان و حساس ما است و بدون ملاحظه ی آن هیچ افقی در آینده ی کشور گشودنی نیست.انقلاب مثل زلزله است ،هیچ کس از آن استقبال نمیکند اما بسیاری از تحولات مبارکی که در ساختار زمین رخ داده،حاصل زلزله های ویرانگر است.انقلاب ایران هم ماجرایی است که دهه های آتی رنگ های تازه ی خود را ظاهر خواهد کرد.انقلاب گاه مهمترین برکات خود را در موجی پدیدار میکند که علیه خود برمی انگیزد. باید بدون گرفتاری در نوستالژی انقلاب،معضل کم حافظگی تاریخی ایرانی خود را کناری بگذاریم و به بازخوانی انقلاب برای گشودن افقی در آینده ی کشور بپردازیم.
***********************************
نسل انقلاب

قبل از انقلاب جامعه ی ایران دارای نمادها و اسطوره ها و آرزوها ی جمعی بود و به واسطه ی آنها هویت جمعی داشت .نسل انقلاب،نسلی بود که در جمعیتش چالاک و در فردیت ناتوان و گسیخته بود.
نسلی منزوی ، مطیع و تسلیم شده نبود بلکه هر یک از این نسل به سوژه ای قدرتمند و خودمدار تبدیل شده بود.خواندن پر اضطراب یک شبنامه باعث میشد هر یک از اینان احساس کند باب تازه ای در تاریخ بشر گشوده است،گویی به راز بزرگی از تاریخ و باطل السحر همه ی ظلمت ها دست یافته است.در انقلاب ایران "ما"ی بزرگی وجود نداشت،"من"های بزرگ در خیابان راه میرفتند.انتخاب ها همه در میانه خیابان و درست در میانه حادثه انجام میپذیرفت و مردم خود حرکت را رهبری میکردند.

این نسل در فضایی کاریزماتیک زندگی میکرد.فضایی با بزرگان و عظمت هایی که برای دیدن فراز آن،کلاه از سر می افتاد و چشمانی پر از نخوت و خواست بزرگی.انسانهایی که حتی در سخن بی ربط جویای عمق و ژرفا بود و به سرعت از مضمون کلام،استراتژی و برنامه ی عمل طلب میکرد.
*****************************
انقلاب

انقلاب رخدادی بود که در اراده ی این و آن نبود.رخدادی که به طور طبیعی حاصل تعاملات جامعه ی ایرانی بوده است.در انقلاب هر چه از ذخائر فرهنگی و فکری و اجتماعی داشتیم عرضه کرده ایم و این عرضه 2 نتیجه دارد:
1-انقلاب را به رخدادی بسیار غنی و مهم در تاریخ ما تبدیل کرد.
2-ابتذال یافتن ذخائر جمعی،تبدیل شدن همه ی عشق و انرژی جمعی به کلیشه و مبدل شدن یوتوپیا به ایدئولوژی باعث از بین رفتن حس و هویت جمعی در ما شد.مردم احساس میکردند همه چیز خود را در خیابان ها باخته اند و روی بازگشت به خانه ندارند.
***************************
انقلابیون پس از رقم زدن تاریخ

عشقهای بزرگی از این نسل به کینه و نفرت بدل شد و مردم در سوگ آن نشستند.این نسل احتیاج دارد به جای روایت ایدئولوژیک یا شریعت بنیادین ،به نسیم خنک یک دین عارفانه پناه جوید.برای آنان ضرورت دارد که خداوند هر چه زودتر خیابانها و زمین را ترک کند و به آسمان بازگردد.
برای این نسل همه ی قله ها و اسطوره ها فرو ریخت وهمه چیز و همه کس همسطح شدند.آنان برای فرار از این همه یکسانی 2 کار کردند:
1-بولد کردن پاره هایی از این همانندی ها: چشم و همچشمی دو خویشاوند،حسرت،انباشت ثروت
2-حفره نشینی:حفره نشینا ن کسانی اند که نه این اند و نه آن،کسانی که نه خود را دوست دارندونه دیگران را،نه زندگی میکنند و نه میمیرند،نه علم می اندوزند و نه ثروت،نه دنیا را میخواهند و نه آخرت را...حفره نشینی بدل کردن منطق سخت زندگی به بازی سرخوشانه است.نوعی عرفان در مختصات زمان ما.
جمعی ازاین نسل هنوز بلند پروازند،شاید در زیر چرخ زندگی روزمره له شده باشند اما همچنان بر این باورند که یک شخصیت بزرگ را در دل پنهان کرده اند.

********************
نسل بعد از انقلاب

اینان جامعه ای را ساخته اند که در آن حس جمعی وجود ندارد،مردم تک تک در آن میزیند و کمتر با گروه اجتماعی زنده مواجهیم ،زیرا که عقلانیت به ستیز با هرگونه حیات در پرتو عواطف و احساسات جمعی آمد و گذشته با همه ی ذخائر و مواریثش را به یک کاریکاتور بدل کرد.
نسلی به شدت تنها وفرد گرا.نسلی که محیطش تلنبار تن است و سخن ایدئولوژیک تنها در نقاشی ها و دیوار نوشته ها است . فضا از همه چیز تهی است .نسلی که تمام اسطوره ها و خاطرات جمعیش را در فرآیند یک انقلاب به کار بسته و اکنون نمیداند به چه افتخار کند،نسلی خالی از سوگ و حماسه

************
آینده ای که خواهد آمد
انقلاب 57 که نقطه ی عطفی جدی در تحول ساختار سیاسی و جامعه ی ایرانی بوده است،تلاطمی برانگیخت که هنوز که هنوز است به هیچ الگویی از ثبات بازنگشته.انقلاب نقطه ی عطف جدی ظهور نظم دموکراتیک است چرا که تداوم این بی ثباتی ها و خارج شدن نظم از دست و زبان و فکر هر بازیگر فعال به تدریج منطق همزیستی سویه های متعارض و متفاوت را به همه خواهد آموخت.در انقلاب افراد و گروه های اجتماعی که فردانیتی نیرومند یافته بودند به خیابان ها آمدند و هیچ گاه به روال سابق به خانه بازنگشتند و سیاست به نحوی سیال در جریان گفتگوهای مردم در تاکسی ها و اتبوس ها جریان دارد

2 comments:

Anonymous said...

سلام شما فاطمه خانوم خودمونی؟ چرا تا حلا نگفته بودی که وبلاگ دارد.

Anonymous said...

سلام شما فاطمه خانوم خودمونی؟ چرا تا حلا نگفته بودی که وبلاگ داری؟