Friday, December 7, 2007

همین

ساده است
آری زندگی سخت ساده است
و پیچیده نیز هم
آقا شما چند سالتونه؟-
بیست و شش سال
بینایی تون چطوره؟-
از وقتی از دو سال پیش الکل رو شروع کردم خیلی بدتر شده
ترشحی از گوش ندارین؟-
... میخوردم، از اون موقعxچرا چند ماهی
قلبتون؟-
....این قرص های متادون رو سر خود مصرف کردم
؟....-
عجب،شما مگه زنده بودن رو دوست ندارین،با این بدن که نمیشه ادامه داد.میشه در یک جمله برای من هم توضیح بدین چرا معتاد شدین؟
ببین آبجی،الان تمام زندگی شما اینه که درس بخونی ،همه ی فکرتون هم همینه.فوقش گاهی میخوای خیلی به خودت حال بدین با دوستاتون میرین سینما و کتابخونه .تمام زندگی من هم ورزش بود،همش با هم باشگاهیهام به این فکر میکردیم که با تیم کدوم باشگاه کشتی بگیریم و از کی ببریم تا اینکه رفتم سربازی ،وقتی برگشتم دوستام عوض شدن،بیشتر با پسر داییم و رفیقاش میگشتم.اون ها اصلا تو یک دنیای دیگه بودن،برام همه چیز جدید و هیجان انگیز بود،منم جذبشون شدم
همین؟ ...یعنی به بی معنایی زندگی پی نبرده بودید؟ یعنی دچارمرگ دوستی به عنوان فرم والایش یافته ی هراس از مرگ نشده بودید؟ یا حتی مشکلتان عدم حمایت نسل گذشته ازتان نبود؟
قاطی می نُماییم

4 comments:

Anonymous said...

از اون جمله هاي آخرت بر مياد كه مشكلات اونو خيلي جدي نميديدي ، يعني مسائل عميق تري براي ويران شدن سراغ داري .اما براي من جاي شكه كه عمل نا آگاهانه اون ، يه صورتي از دغدغه معنا نباشه ولي چون خودش آنچنان عميق نيست ، بروزش ، صورت دقيقي نداره . در حالي كه به همين ميزان كه دقيق نيست ، شديده. من فكر مي كنم كه گاهي احساسات ما ، جلو تر از عقلمون ، بي معنايي رو نشون ميدن و تازه بعدش كه فكر مي كنيم مي بينيم اين عمل ناخودآگاه يعني چي.

Ahmad Ali said...

منم که دارم میرم سربازی...!

Ahmad Ali said...

ولی یارو خوب حالتو گرفته دخترک...خوشم اومد!

Unknown said...

جالب بود از لينك وبلاگ احمد علي اومدم اينجا بعد اسم محمود رو توي كامنت گذارنده هات ديدم ولينك چند نفري رو كه مي شناسم كنار وبلاگت ديدم .جالب بود اين ارتباط...هيجاني شدم كامنت گذاشتم....