Thursday, October 25, 2007

من یا دیگری؟

در اندرون تو کسی است ،دنیایی است که تو را فریاد خواهد کرد.ظ
تنهایی ،سکوت و درون نگری شعار این روزهای من نیز شده است.ظ
این هر 3 فواید غیر قابل انکار خود را دارند ولی مضرات خود را نیز بعد از مدتی نشان میدهند.این 3 به آدم این فرصت را میدهند جای
خدا بنشیند و به آنچه در زندگی تا این لحظه خلق کرده دوباره بنگرد.این 3 آدم را مملو از خود آگاهی میکنند.ولی ما چیزی بیش از آنچه تا کنون انجام داده ایم و آنچه ساخته ایم نیستیم .در درون ما چشمه ای جوشان و ناپیدا وجود ندارد که خلوت باعث جوشیدن آن شود.آیا دراعماق روح انسان طبعی،گنجی غیر عادی و ماورایی وجود دارد؟ .آیا جام جمی که دل سالهاست در طلبش است در درون ما از ازل وجود داشته و یا این ما هستیم که در این چند سال آن را با طلب و تلاش دائمی،میسازیم و مییابیم..
شاید اگزیستانسیالیست ها در این زمینه حرف های بهتری برای گفتن داشته باشند:تصور نکنید که ماهیت بر وجود مقدم است .تصور نکنید ابتدا چیزی به نام طبع بشر در جایی مثلا ذهن خدا وجود داشته و بعد وجود یافته(مثل کسی که میخواهد کاردی بسازد و ابتدا تصور آن را در ذهن میپروراند و بعد به آن وجود میبخشد).در مکتب اگزیستانسیالیسم بشر نخست هیچ نیست سپس چیز میشود،یعنی چنین و چنان میگردد،آنچنان که خود میخواهد.طبیعت بشری وجود ندارد زیرا واجب الوجودی نیست که آنرا در ذهن خود بپرورد.ظ
درست است که آگاهی از خود موجب کاهش رفتارهای ضد اجتماعی میگردد.درست است که آگاهی از خود باعث میشود فرد با دیدن ناهماهنگی های خود وجدان اخلاقیش را بیدار کند.ولی آگاهی از خود شدید در دراز مدت باعث احساس مجرم بودن دائم میشود.افرادی که اطلاعات مثبت و منفی درباره ی خود را به یک اندازه یادآوری میکنند و ادراک از خود صحیحی دارند بدین معنا که این ادراکشان با ارزیابی دیگران از آنها،نسبتا هماهنگی خوبی دارد مبتلا.به افسردگی خفیفی اند که "افسردگی واقع گرایی" نامیده میشود..درون نگری بهای خود را دارد و به نظر نمیرسد درون نگری مداوم نسخه ی آرمانی برای حفظ تعادل عاطفی باشد.و اصرار فعلی روی ارزش های فردی،به ایدئولوژی و فرهنگ امروزه مربوط میشود ،این که "هر فرد باید خودش باشد".آرمان مطلق نیست،ارزشی است که در این زمان و مکان آرمانی معرفی شده است و مخصوصا در جریان ارزشهای دوره ای ای قرار میگیرد که تحت عنوان "آزاد اندیشی جدید"شناخته میشود:ابتکار شخصی،آگاهی از اهمیت خاص خود و اعتماد به نفس.(از روانشناسی اجتماعی،نشر ساوالان)ظ
دکتر جواد کاشی مینویسند(نقل به مضمون):ظ
آنچه به صفحات های مختلف زندگی ما میتواند پیوستگی دهد،آنچه میتواند به زندگی معنا بخشد ،دیگری است.ظ
زندگی در هجوم خود تو را به زندان من میخواند،زندانی که برای همیشه خالی است .اما دلمشغولی به دیگری،راهی است به سوی پیدا کردن نخی که دانه های زندگی را دست کم برای چند فصلی به هم متصل کند.ظ
خدا در سویه ی دلمشغولی به دیگری ایستاده است .غایت آن است. خورشیدی است که بر آن پرتو می افکند،مهم نیست تو به جد او را بخوانی یا نه،و در دلت نیت او را پرورده باشی یا نه.اما خدا در سویه ی جستجوی خود موضوعیت ندارد.مشکل اینجاست که زندگی استقرار متعادل در میانه ی تنازع بی پایان بین خود و دیگری را بر نمی تابد،گاهی باید این سو و گاهی آنسو پرتاب شد.ظ

1 comment:

ماندگار said...

khode neveshtar danat ra pasandidim...zin pas neveshtar hayat ra payesh minomayam.