Saturday, October 2, 2010

کارکرد های ذهنی در جوامع عقب مانده

این نوشتار خلاصه ی ناقصی است از کتاب ذکر شده که برای جلسه ی کنفرانس کتاب آماده شده بود. 
2 فصل اول و فصل آخر این کتاب به نظر من مهمترین و جالب ترین فصول آن هستند-توصیه ی اکید به خواندن آنها دارم- که از 2 فصل اول خلاصه ی نسبتا کاملی در زیر آمده ولی از بقیه ی فصل ها خیر.
اصل کتاب با مثال های زیادی مطلب را بیان داشته که در بسیاری موارد در این خلاصه تنها به شماره ی صفحه ی مثال اشاره شده است.

به نام خدا
کتاب : کارکردهای ذهنی در جوامع عقب مانده
نوشته ی لوی –برول(1929-1857)
ترجمه ی یدالله موقن
لوی برول فیلسوف،جامعه شناس و انسان شناس فرانسوی در این کتاب اصل یگانگی خرد انسانی را که همه اصلی فرازمانی و فرامکانی میپنداشتند متزلزل کرده و نسبیت منطق نسبیت فرهنگ و زبان را معرفی کرده است.
او در این کتاب به تعارض با انسان شناسان مکتب روح انگار"”Animism که تفاوت ذهنیت اقوام ابتدایی و مدرن در مرتبه و نه در نوع میدانستند میپردازد. روح انگاران معتقد اند شیوه ی تفکر و استدلال انسان های ابتدایی مانند انسانهای مدرن است اگر چه ممکن است انسان های ابتدایی بر پایه ی مقدمات نادرستی استدلال کنند اما فرم استدلالشان با ما یکی بوده است.
فصل یکم:
بازنمایی های جمعی در ادراک انسانهای ابتدایی و سرشت عرفانی این بازنمایی ها
بازنمایی جمعی: انگاره های ذهنی
1.در ذهن ما پدیده ها به سه دسته ی : عاطفی،محرک و عقلانی تقسیم میشوند . در ذهن ما بازنمایی یا انگاره ی ذهنی نمونه ی اعلای پدیده ی  cognitive  است .
اما در ذهن ابتدایی  چنین تمایزی وجود ندارد و ذهن نمیتواند انگاره یا تصاویر اشیا را فی نفسه و جدا از عواطف و هیجانات همواه آنها بررسی کند
پس در ذهن ابتدایی عناصر عاطفی یا محرک جزء جدایی ناپذیر بازنمایی یا انگاره اند.درک وی از اشیا همراه عمیقترین هیجانات روحی است.
2.mystic thought : علاوه بر هیجانات تصاویر ذهنی انسان ابتدایی با تاثیرات جادویی نیز عجین شده است در نظر وی این تاثیرات همواره واقعی هستند . ذهن وی عرفانی است یعنی به نیروها و تاثیرات و اعمالی اعتقاد دارد که گرچه آنها را از طریق حواس نمیتواند درک کند اما وجودشان را واقعی میپندارد.
*.عدم تمایز موجودات زنده و مرده: چون هز چیز خواص عرفانی دارد و این خواص به علت سرشتشان مهمتر از آن خواصی هستند که ما از طریق حواس خود در می یابیم ،از این رو در ذهنیت انسان ابتدایی فرق میان موجودات جاندار و بی جان آنقدر نیست که در ذهنیت ما هست.حقیقت این است که ذهن ابتدایی غالبا این فرق را کاملا نادیده میگیرد.
از این طریق انسان اشیا و موجودات را به صورت یم مل در نظر میگیرد.
مثلا: زمین صحته ای نیست که حیات بر آن می گذرد بلکه در دل زمین اثری حیات بخش وجود دارد و این اثر از دل زمین ساطع میشود و به همه چیز نفوذ میکند و زمان حال را با زمان گذشته مرتبط میکند.
*.عدم تغییر در محیط و عدم دستکاری اشیا:
مثال: سرخپوستان گویانای بریتانیا در ساختن اشیا مهارت فوق العاده ای دارند اما آنان هرگز مصنوعات خود را اصلاح نمیکنند و دقیقا روش ساخت پدرانشان را ادامه میدهند.
در لوانگوا بومیان اجازه ی احداث جاده ی نو را نمیدهند زیرا اعتقاد دارندکه با جاده ی قدیم میدانند امور چگونه است اما از پیامدهای ناشناخته ای که ممکن است بر اثر رها کردن جاده ی قدیم  و احداث جاده ی جدید رخ دهد بی اطلاع اند.

علت: این وضع صرفا نتیجه ی عادت و روح کحافظه کار خاص این قوم نیست .بلکه نتیجه ی مستقیم اعتقاد آنان به خواص عرفانی اشیا است.خواصی که با شکل اشیا ارتباط دارند و اگر در شکل اشیا تغییر کوچکی اتفاق افتد نظم آن خواص ماورایی به هم میخورد و ممکن است نیروهای بد و ارواح آنان آزاد گردند.
این اعتقاد عرفانی با فنگ شویی ژاپنی ارتباط نزدیک دارد.
انسان ابتدایی هرگز نمیتواند شیئ را جدا از خواص عرفانی آن درک کند.
عدم توجه به آوردن تبیین برای پدیده ها:
هر زمان که پرسش خود را اینگونه مطرح کنیم که "ذهن انسان ابتدایی چگونه این یا آن پدیده ی طبیعی را تبیین میکند؟ " خود را در بن بست قرار داده ایم.
زیرا این پرسش بر این پیش فرض اشتباه استوار است که ذهن انسان ابتدایی اموری مانند خواب ،رویا،تندر و غیره را به سادگی مانند ما درک میکند و سپس ذهنش برانگیخته شده و میکوشد تا برای این پدیده ها علتی بیابد.
اما در ذهنیت اقوام رشد نیافته پدیده های طبیعی به آن صورتی که ما از این اصطلاح میفهمیم وجود ندارد.
سوال اصلی این است که"چگونه پدیده ها از پیله ای که در آن گرفتارند به تدریج رها شده و این امکان به وجود می آید که آنها جدا و متمایز درک شوند و چگونه آن چیزی که در آغاز بخش مدغم و جدایی ناپذیر از آن پیله بود بعدا میتواند از آن جدا شود و "تبیین" ان گردد.
تصاویر و تمثال ها:
مثال: از نظر چینیان رابطه ی تصاویر موجودات با خود موجودات ،هم از لحاظ جسمانی و هم از لحاظ روحی کاملا به صورت این همانی و تناظر یک به یک است. یک تصویر در نظر چینیان خود دیگر واقعیت زنده است ، آشیانه ی روح است. در واقع چنین نسبت تنگاتنگی میان تصویر و شخص ستون فقرات نیاپرستی کهن چینی و اساس بت پرستی چینی را تشکیل میدهد.
در ذهن ابتدایی شبیه سازی میتواند جای مدل اصلی را بگیرد و همان خواص را داشته باشد.
نام ها مقدس اند: از نظر انسان ابتدایی کارکرد واقعی نام همان چیزی نیست که در ذهن ما است.
مثال: سرخپوستان نام خود را نه نشانه ی صرف بلکه بخش متمایز شخصیت خود میشناسند درست همانقدر که چشمان و دندان های خود را بخش متمایز وجود خود میدانند. همانطور که ایجاد زخم در یکی از اندام ها کالبد شخص را مجروح میکند ،بدرفتاری با نام شخص نیز سبب زخمی شدن شخص میشود.
هر انسان ابتدایی در آغاز هر دوران تازه از زندگیش نامی تازه اختیار میکند.
علت اهمیت نام ها و تصاویر: واقعیت چیز شبیه از همان نوع واقعیت اصل است  یعنی ذاتا عرفانی است
سایه: انسان برای سایه نیز همان اهمیت نام و تصویر را قائل است. فولکلور همه ی اقوام پر از داستانهایی درباره ی سایه اند.
مثال: در زمان تدفین مردگان چنانچه سایه ی کسی در تابوت حبس شود برای سلامتی و خوش بختی اش زیان آور است.
سایه را یکی از نفس ها میدانند ،سایه نیز جزوی از شخصیت است که بر سرنوشت شخص تاثیر عظیمی دارد.
رویا،نمونه ای از عدم افتراق امر ذهنی و عینی:
رویا در ذهن این انسان اهمیت و معنایی بیش از ما دارد.
نخست: رویا درست مانند بیداری واقعی است. دوم: پیشگویی کننده ی آینده است،وسیله ی ارتباط با فرشته ی نگهبان و ارواح است. رویا فرمانی از سوی ارواح است. در نظر سرخپوستان رویا همان مقامی را دارد که کتاب مقدس برای ما، یعنی رویا منبع وحی و الهام است.
چرا رویا این گونه اهمیت دارد؟
1.انسانهای ابتدایی قادر نیستند میان امر ذهنی و عینی تمایز بگذارندو ادراک واقعی و ادراک خیالی برای آنها به یک اندازه واقعی است و به عینی بودن تمامی این بازنمایی ها اعتقاد دارد.
بزرگترین آشفتگی فکری افراد نامتمدن این است که میان امر ذهنی و امر عینی فرق نمیگذارند و آن دو را در هم می آمیزند.
2.در نظر وی عالم ارواح قویتر از عالم واقع است در نتیجه ادراک رویایی واقعی تر از ادراک روزمره است. رویا شکل نازل و وهمی ادراک نیست بلکه بر عکس روی شکل عالیتر ادراک است چون در آن،عناصر مادی و ملموس کمترند و ارتباط با ارواح و نیروهای نامرئی مستقیمتر و کاملتر صورت میگیرد.
تفاوت ادراکات:
معیار اعتبار ادراکات در نظر ما: یکی از نشانه های اساسی که از طریق آن اعتبار عینی یک ادراک را تشخیص میدهیم بر اساس نظر لایب نیتس ،این است که شیئ یا پدیده ای که دریافت میشود در شرایط یکسان به همه کس همانند نمایان گردد و توافق افراد سنجه ای ایست برای تشخیص اینکه آیا مدروک پدیده ای واقعی است یا خیالی.
این معیار از نظر انسان ابتدایی مردود است زیرا آنان معتقدند که بعضی موجودات یا اشیا خود را فقط به برخی اشخاص نمایان میسازند.گرچه ممکن است در آن محل دیگرانی هم باشند اما آنان از دیدن آن موجودات عاجز اند.
مثال: جادوگر پزشک شیئ کوچکی را از بدنن فرد بیرون میکشد گرچه که این شیئ فقط برای خود وی قابل دیدن است.
ادراک انسان ابتدایی متفاوت با ادراک ما سمت گیری شده . ادراک آنان برخلاف ما در وهله ی نخست با خصوصیات موجودات و ظواهر اموری که ما آنها را عینی مینامیم دلمشغولی ندارد. از نظر آنان مهمترین خواص موجودات و اشیائی که به ادراک آنان درمیآیند قدرتهای جادویی نهفاه در آنها و صفات عرفانیشان هستند.

عدم تمایز زهر و طلسم:
مثال:
در ذهن بسیاری از بومیان تمایز میان طلسم و زهر میهم است .آنچه ما زهر مینامیم در نظر آنها شکل دیگر قدرت مادی یک طلسم است. طلسم و زهر تنها با حضور روح یاری کننده موثر واقع میشود. و کشته شدن صرفا بر اثر طلسم همانقدر مسلم است که بر اثر طلسم.
هنگامی که پزشک دارویی را تجویز میکند،روح دارو بر روح بیمار اثر میگذارد
نتیجه: 
بنابراین انسان ابتدایی در محیطی از موجودات و اشیا به سر میبرد که همه علاوه بر خواصی کهما میدانیم خواص عرفانی نیز دارند . او احساس میکند موجودات ادراک نشدنی بیشماری او را احاطه کرده اند (ارواح نیاکان مرده،illusion )
مثال: سیاهپوست آفریقایی در اعمال روزانه ینشان میدهدکه چگونه با یک روح بزرگ و نیرومند جهان پیرامون (صفحه ی 127)
تفاوت انسان ابتدایی و انسان مذهبی فعلی:
فرد مذهبی به نظم دوگانه واقعیت اعتقاد دارد که یکی مرئی ،محسوس و زیر سلطه ی قوانین طبیعی است و دیگری نامرئی،نامحسوس و روحی است و قلمرو عرفان را تشکیل میدهد و بر نظم اولی محیط است. اما ذهنیت ذهنیت انسان ابتدایی چنین دو جهانی را نمیشناسد که از یکدیگر متمایز ولی در ارتباط با هم و کم و بیش متداخل باشند. در نظر او فقط یک جهان وجود دارد . هر واقعیتی مانند هر عملی، عرفانی است و در نتیجه ادراک آن نیز عرفانی است.
فصل دوم:
قانون آمیختگی
منطق حاکم بر فرآیند تفکر انسان ابتدایی(وسیله ی ارتباط دهنده ی بازنمایی ها):
پیوند میان بازنمایی انسان ابتدایی همانند پیوندهای میان بازنمایی های ما نیست و سیستم منطقی حاکم بر ذهن انسان ابتدایی متفاوت از ما است .
و بر اساس مثالهایی که بیان میشود ما ذهنیت آنان را "پیش –منطقی" مینامیم.
اصل علت و معلول:
این اصل در ذهن انسان ابتدایی کاملا متفاوت با ما است
هر چیز جدیدی میتواند منشا بدبختی و وقایع ناخوشایند باشد.
مثال:اگر کسی در امتداد جاده راه میرود و ماری روی وی بیافتد و هفته ی بعد فرزندش فوت کند ،این دو واقعه را با هم مرتبط میداند.
معمولا چنین اعتقاداتی را اینگونه تبیین میکنند که انسانهای ابتدایی اصل علیت را به طور نادرست به کار میبرند و دچار خطای توالی زمان میشوند و علت یک رویداد را با آنچه پیش از آن اتفاق افتاده یکی میدانند. هرگاه الف قبل از ب اتفاق افتد الف علت ب است زیرا در ذهن آنان چیزی به نام "تصادف" وجود ندارد.
اما این توجیه کافی نیست و باید به پیوند های عرفانی میان بازنمایی ها نیز توجه کنیم.

اثر تجربه بر اعتقادات عرفانی:
نکته ای که در تفکر عرفانی وجود دارد این است که عدم کارآمدی این تفکر و مثالهای نقض تجربی خدشه ای بر آن ایجاد نمیکند.
چون تجربه به آن چیزی محدود میشود که در واقعیت فیزیکی ملموس و دیدنی باشد و در تجربه ها قدرت های خفیه ی جادویی فراچنگ نمی آید.برای همین نمیتوان نمونه ای را پیدا کرد که بر اثر عدم موفقیت یک عمل جادویی اعتقاد انسان های ابتدایی به اعمال جادویی سست شده باشد.
مثال: تجربه به طور غریبی در برابر خواص بتهایی که آسیب پذیری را تضمین میکنند بی اثر است. روش تفسیر همیشه به گونه ایست که این اعتقاد را تقویت میکند. مثلا بومی ای که با وجود هرز زخمی میشود معتقد خواهد شد که طرف مقابل باطل السحر قویتری از وی داشته است.
آنچه را تجربه و انتظام طبیعی پدیده ها مینامیم چیزی نیست که ذهن انسان ابتدایی آمادگی فهمش را داشته باشد و از آن متاثر شود. ذهن او آنقدر مملو از خواص و روابط جادویی است که اغلب به نسبت های عینی میان اشیا بی اعتنا است و به پیوندهای عرفانی توجه زیادی دارد،این پیوندها پیشاپیش شکل گرفته اند و از تجربه ی نسبتها یا روابط عینی که در حال حاضر وجود دارند به دست نیامده اند.
عدم التزام به اصل امتناع متناقض:
در بازنمایی های ذهنیت ابتدایی موجودات زنده و پدیده ها هم میتوانند خودشان باشند و هم چیز دیگر،امری که ذهنیت مدرن ان را برنمیتابد.آنان از آنچه متناقض است آشکارا خوشحال نمیشوند اما برای اجتنب از تناقض هم به خود دردسر نمیدهند.
مثال: اعضای قبیله ی ترومایی میگویند آنها جانوران آبزی هستند.اعضای قبیله ی بورورو افتخار میکنند که طوطیان سرخند. طوطی سرخ نامی نیست که آنها بخواهند به خود بدهند و نیز نسبتی نیست که مدعیش باشند .آنچه آنان میخواهند بگویند اینهمانی واقعی میان خودشان و طوطیان سرخ است.
توتم:
همه ی جوامعی که شکل توتمی دارند این نوع بازنمایی های جمعی را میپذیرند.اعتقادات توتمی آنان حاکی از این است که میان اعضای یک گروه توتمی و توتمشان اینهمانی وجود دارد.

The law of Participation
آیا این پیوند های عرفانی تحت قانونی عمومی قرار دارند؟
این ذهنیت قوانین مربوط به خود را دارد که مهمترین و نخستین آنها قانون آمیختگی است.
مثال: بدل و تمثال اصل است
ادراک با عناصر عاطفی و هیجانی آمیخته است.
فرد همان طوطی سرخ است.

روح:
چرا انسان به روح معتقد است؟
طبق نظریه ی تیلور و Animismsانسان ابتدایی تفاوت انسان زنده و مرده و تفاوت خواب و بیداری را میدیده است و در راه یافتن توجیهی عقلانی برای این پدیده ها ،جسم و روح را از هم جدا انگاشته است.
اما آیا این نظریه واقعا درست است؟
به نظر میرسد که "روح" به معنای دقیق آن که مبدا نظریه تایلور است و ان را موضوع فلسفه ی بدوی انسان وحشی میدانند جز در میان اقوام نسبتا پیشرفته مشهود نیست و مفهوم روح را دیگر نمیتوان دستاورد محکم و بی چون و چرای اندیشه دانست.
مثال:
داکوتان ها به 4 نوع روح قائل بودند : (صفحه 151
روح بیابان 154-155
این مثالها نشان میدهند که تصور روحی منسجم اصلا در میان انسانهای ابتدایی پیدا نمیشود. بلکه بازنمایی انسان 1.سرشتی بسیار احساسی داشته و 2. هنوز به مرحله ی آگاهی متمایزی از یک فردیت ،یعنی روحی که خصلتی واقعا یگانه و منسجم داشته باشد نرسیده است.
عضو قبیله و عضو توتم احساس میکند که با گونه ای از جانوران یا گیاهان که توتم اوست و با روح-رویای خویش و با روح بیشه زار خود به طور عرفانی یکی است

مراسم و رقص های جمعی:
هدف ذکر شده در آنها غالبا بازتولید منظم بعضی از گونه های جانوری و گیاهی است.
توصیف: این رسومات  تشریفات،مراسم و رقصهایی که با نقاب یا بی نقاب و با زیورها و تزئینات نقاشی شده ،جامه های مخصوص و خال کوبی ها اجرا میشوند و در میان بسیاری از اقوام ابتدایی مرسوم اند.مانند:رقصهای گاو کوهان دار سرخپوستان،رقصهای گوزن نر مکزیکی ها و ..
این مراسم تجربه ی آمیختگی است و نمیتوان را بطه ی تنگاتنگی را که میان فرد با گروه توتمی او و با گونه های توتمی اش وجود دارد در قالب یک مفهوم بیان کرد.
در نگاه نخست به نظر میرسد که گویی همه ی آنچه انان میخواهند نمایش دهند رفتار برخی جانوران باشد اما مراسم معنای بسیار عمیقتری دارد،زیرا هر شرکت کننده در مراسم یکی از نیاکان را بازنمایی میکند.









فصل 4
ارتباط ذهنیت جوامع عقب مانده با زبانهایی که تکلم میکنند
کلا باید بدانیم که درباره ی زبان های اقوام ابتدایی شناخت کمی داریم.
در این فصل با جستجو در واژگان ؛جمله ها و ساخت عبارات زبانهای آنها سعی میکنیم به ساختار فکر آنها نزدیکتر شویم.
1.
اهمیت جزئییات ملموس و مادی:
برجسته تریم ویژگی بیشتر زبانهای سرخپوستان امریکای شمالی این است که آنها دقت زیادی به کار میبرند تا جزئیات ملموس و مادی را بیان کنند. و بدین منظور واژگان بسیار غنی ای برای توصیف این موارد دارند.  ص 214-215
گستره ی واژه ی ما: صفحه ی 215
فعلها:
صیغه ی فعل: در بسیاری از این زبانها صیغه ی خاصی برای جمع های 3 تایی و دوتایی وجود دارد و عموما بیشتر از 3 را زیاد نام مینهند و صیغه ی جدایی دارد . اما به تدریج که کارکردهای ذهنی تعدیل میشوند تمایلی به وجود می آید که صیغه های جمع را به جمع ساده فروکاهند و ابتدا جمع 3تایی و بعد 2تایی از میان میرود.
2.زمان فعل:در این زبانها مانند زبان ما یک فعل برای بیان زمانهای مختلف شکلهای متفاوتی دارد اما تعداد این زمانها بسیار زیاد است  صفحه ی 221
3.انواع فعل امر: صفحه ی 222
4.تمایل تصویری در زبانهای ابتدایی:
تمایل تصویری یعنی اینکه آنچه را شخص مایل به بیانش است در غالب طرح و تصویر بیان کند. در این زبانها روابط مکانی(یعنی اموری که از طریق حافظه ی بصری و حافظه ی لمسی میتوان به خاطر سپرد) با جزئیات  شرح داده میشود. به همین دلیل در این زبانها تعداد ضمائر شخصی و ضمائر اشاره زیاد است و برای بیان نسبتهای مکانی میان فاعل و مفعول ،وضعیت نسبی شان ،مرئی بودن ،حاضر یا غایب بودنشان شکلهای متفاوتی وجود دارد. فی الواقع مقوله های کانکریتِ وضعیت،محل و فاصله همان اهمیت بارزی را در ادراک اقوام ابتدایی دارند که زمان و علیت در ادراک مدرن.صفحه ی 228
ذهنیت انسان ابتدایی فقط خواهان بیانوضعیت نسبی اشیا و اشخاص در مکان نیست بلکه خواهان بیان فاصله ی میان آنها نیز هست. ذهنیت ابتدایی به این نیز خرسند نمیشود مگر آنکه زبان علاوه بر امور فوق ،جزئیات مربوط به شکل اشیا و ابعاد آنها و نیز طرز حرکت آنها را در شرایط مختلفی که قرار میگیرند بیان کند و برای این منظور شکلهای بیانی متنوعی را به کار میگیرد.
پیشوندها : صفحات 230-232
پسوندها: تعداد پسوندها و کارکردهای متنوعشان حتی از تعداد پیشوندها و کارکردهایشان بسیار بیشتر است.
پسوندها: صفحات 233
انواع مختلف فعل: در بسیاری از این زبانها فعلی مه خوردن را بیان میکند با تعداد خوراکی هایی که عرضه و مصرف میشود متناسب است. یا فعل سفر بر حسب نوع سفر زمینی ،دریایی یا غیره فرق میکند.
قید: مثالا واژه ی زو که به معنای راه رفتن است میتواند با قیدهای زیر همراه شود: صفحه ی 246-247-248
جمع بندی: صفحه ی 237
4.زبان ایما و اشاره: در بیشتر جوامع ابتدایی دو زبان ایما و اشاره و زبان ملفوظ در کنار یکدیگر وجود دارند .
مثال: صفحه ی 238

این زبان نقش مهمی در ایجاد ارتباط بازی میکرده است به طوری که میگویند در آن دوره دستها با ذهن همخوانی داشتند و باهم یکی  بودند .حرکت دستها ضرورت گرامری داشته و حالت بیان مفاهیم و اندیشه با حرکت دست ها پیچیده و سیستماتیک است و به همان سرعت بیان ملفوظ بیان میشوند.
ویژگی ذهنی فردی که با ایما سخن میگوید: کسی که به زبان ایما سخن میگوید دارای تعداد زیادی تداعی های محرک بصری است ،او تصویر اشیائ اشخاس را در ذهن خود حاضر دارد و هنگامی که میخواهد در باره ی آنها با ایما صحبت کند بی درنگ این تداعی ها در ذهنش نقش بسته و او را قادر میسازد که آنها را توصیف کنند.
این دوزبان در راستای هدف اصلی که ایجاد زبانی توصیفی است با هم همکاری میکنند.
مفاهیم:
مفاهیم یعنی چه؟
مفاهیم در ذهن ما و آنان متفاوت است. چیزی که آنان در ذهن دارند را باید مفهوم تصویر نامید.این مفاهیم خاص اند نه عام، به این معنی که دست یا پایی که آنان تصور میکنند همیشه دست یا پای شخص خاصی است .
مثال: در بسیاری از زبانهای سرخپوستان امریکا واژه ی متمایزی برای چشم،دست و .. وجود ندارد بلکه واژه هایی که آنان بیان میکنند همیشه در خمیری ادغام شده اند که دلالت بر صاحب اسن اعضا یا اندام ها دارد. مثلا هیچ گاه نمیگویند زبان؛بلکه میگویند زبان من ،زبان تو.
در جزایر مارشال هیچ واژه ای برای جنس عام پدر وجود ندارد و این وازه هرگز بدون موصول به کار نمیرود ،بلکه همیشه به شخص ویژه ای اطلاق میشود.
جمع بندی: صفحه ی 252-253
زبان های ابتدایی از لحاظ واژگان توصیفی بسیار غنی اند.
 این زبان برخاسته از چه اندیشه ای است؟: در ذهن ابتدایی مفاهیم تصویری ،نوعی طرح نگاری هستند که فقط به تعمیم محدود و انتزاع مقدماتی تن میدهند ، اما مستلزم رشد فوق العاده حافظه اند.
طبقه بندی ذهنی :
اصل طبقه بندی در این ذهن بر پایه ی آمیختگی عرفانی صورت میگیردنه خصوصیات بارز عینی . مجموعه ی همه موجودات،جانوران،درختان و ستارگان همانند اغراد گروههای اجتماعی بر این پایه تقسیم میشوند که به کدام توتم یا کلان تعلق دارند.ذهن ابتدایی هیچ برداشتی از جنس،گونه و انواع ندارد. ذهن ابتدایی به شناخت ناچیزی دست مییابد زیرا برای آنکه شناختی صورت گیرد ،تفکر و بیان کانکریت باید جایشان را به تفکر انتزاعی و بیان مفاهیم بدهند و مفاهیم تصویری خاص باید منسوخ شده و جایشان را مفاهیم عام و انتزاعی بگیرد.
فصل 5: اعداد
صفحه ی 266
اما حتی میدانیم که در بسیاری از جانوران ،مادر با علائم کاملا روشن میفهماند که او دریافته است که یکی از بچه هایش را از وی گرفته ایم....ادامه در صفحه ی 267+268
ذهن ابتدایی با مفهوم عدد ،بیش از 3 آشنا نیست و برای شمارش بیشتر از اعضای بدن خود و تصویر سازی با استفاده از آن کمک میگیرد.
مثال: 279
فصل ششم رسم هایی که بازنمایی های جمعی در آنها متجلی هستند و بر این بازنمایی ها قانون آمیختگی حاکم است.
برای تفسیر رسم ها توصیف های روانشناسانه ی زبادی ارائه شده است اما باید نگاه مجددی به این رسم ها از زاویه ی ذهن خود انسان ابتدایی بیاندازیم.
1.رسم های تهییه خوراک:
برای تهیه ی خوراک شعائر پیش از صید،هنگام صید و پس از صید را داریم. هدف این شعائر این است که موفقیت در به دام انداختن صید تضمین شود،صید نتواند بگریزد یا از  خود دفاع کند،صید آرام گرفته شود،به خاطر مرگش گروه را ببخشد.
در ذهن انسان ابتدایی تعقیب موثر صید اساسی ترین عامل موفقیت در صید نیست ،بلکه نقش اساسی را فرآیندهای جادویی دارند که میتوانند صید را حاضر کرده و گرفتاری وی را تضمین کنند.
مثال: صفحه ی 327-328
صفحه ی 328
صفحه ی 330
صفحه ی 331
مناسک کشتن شکار:
هدف این مناسک آرام کردن روح جانور و خنثی کردن تقاص روح او که نماینده ی روح تمام جانوران است میباشد.
مثال:338-339
جنگ:
مراسم جنگ شامل: 346
4.
تفاوت رسوم دینی با رسوم پیش عرفانی:
آیا مراسم دینی ما مشابه مراسم عرفانی است و مراسم دینی ما را یاری میدهد تا معنای مراسم انسان ابتدایی را درک کنیم؟
این دو مراسم تفاوت های اساسی با هم دارند.
مثلا مراسم ما شامل سپردن کشتی به دست مریم مقدس قبل از رفتن به سفر دریایی یا توسل جستن به میانجی قدرتمند و خیر خواهی است.
باوجود شباهت ها ، ما مراسم ابتدایی را درک نمیکنیم چون تاثیری که آنان از مراسمشان انتظار دارند غیر از تاثیری است که ما انتظار داریم . این تفاوت به تفاوت اساسی در شیوه ی نگرش ما به طبیعت مربوط میشود.
تفاوت های اساسی در نگریستن به طبیعت:
در شیوه ی تفکر ما طبیعت دارای نظمی عینی و تغییر ناپذیر است . این موضوع چندان اهمیتی ندارد که این نظم را چیزی بدانیم که خدا آفریده و آن را نگه داشته یا نه؛زیرا در تفکر ما خود خدا نیز موجودی شناخته میشود که فرمانهایش را تغییر نمیدهد . از این رو عمل انسان غربی بر پایه ی تصور همین نظم پدیده ها که وقوعشان تابع قوانین معینی است و هیچ عاملی با مداخل ی خودسرانه ی خود نمیتواند آنها  را تغییر دهد تنظیم میشود. انسان غربی این نظم عینی را –گاه بر پایه ی متافیزیک- درک میکند.
اما از نظر ذهن ابتدایی طبیعت به معنای فوق وجود ندارد او احساس میکند که واقعیت ،عرفانی است که در آن هر چیز نه به قوانین طبیعی بلکه به پیوندهای عرفانی و آمیختگی های عرفانی ارتباط دارد. و این پیوندها  و آمیختگی ها به گروه اجتماعی وابسته اند همچنان که گروه اجتماعی به آنها .بنابراین شگفت زده نخواهیم شد چنان که پی ببریم که گروه اجتماعی مسئول برپا نگهداشتن آن چیزی است که ما آن را نظم طبیعت میدانیم.
مثال:352
مثال:353
تفاوت مراسم باران: 1.انسان مدرن جمعی از برجستگانش را درصومعه گرد می آورد تا با تزرع و اجرای مراسم به ارواح و خدایان نزدیکتر شوند و از آنان طلب باران کنند
2.اقوام ابتدایی مراسم باران را شکل داده و بی واسطه با روح باران یکی شده و باعث بارش آن میشوند.
(به وجود آمدن) پادشاه ،کاهن: در میان اقوامی که پیشرفته ترند.دیگر کل گروه توتمی نیست که با برگزاری مراسم مناسب از حصول نتیجه دلخواه مطمئن میشود؛بلکه اغلب یک عضو گروه که صفات ویژه ای دارد ناگزیر یا داوطلب میشود وسیله ی برقراری آمیختگی شود.
به این ترتیب آنها با برگزاری مناسک و شعائری که که فقط خودشان شایستگی اجرای آن را دارند میتوانند انتظام پدیده های طبیعت و تداوم حیات گروه را تضمین کنند.
مثال: 356
جمله:357

فصل نهم
گذر به ذهن های عالیتر
بیهوده است که بکوشیم نهادها و رسوم و اعتقادات اقوام ابتدایی را بر اساس تحلیل روانشناختی و منطقی ذهن انسان مدرن تبیین کنیم.
همانطور که گفتیم در بسیاری  ….














No comments: