Saturday, May 10, 2008

حسینیه تخریب

دوکوهه پادگان اصلی نظامی زمان جنگ بوده است با خوابگاه ها و حسینیه ای بزرگ . محل اسکان موقت گردان های مختلف (اطلاعات،تخریب،عملیات و...).همه از حسینیه ی مشترک استفاده میکردند بجز گردان تخریب.
عده ی کمی از رزمنده ها حاضر بوده اند عضو گردان تخریب شوند. همه درجریان بودند که 95% بچه های این گردان روی مین میروند.
یک شب بود، به اصرار فرزند یکی از تخریبچی ها چند نفری به سمت حسینیه ی تخریب حرکت کردیم. نیم ساعت پیاده روی در سکوت مطلق بیابان در شب (یکی از بزرگترین آرزوهای زندگی من را برآورده کرد). میتوانستی -جدا از تفکرات الهی-صدای نفس های تند انسانی را تصور کنی که تصمیم گرفته است به ترس خود از مرگ غلبه کند،تصمیم گرفته است بمیرد. انسانی هراسناک که آرام آرام با تو همقدم میشود و یک به یک چراغ های روشن شهر را پشت سر میگذارد. حسینیه خالی است بدون در و پنجره.
مرگ مهمترین واقعه ی زندگی انسان است.مرگ قدرت زیادی در بی اهمیت کردن هر آنچه جدا از خود است دارد.
چند قدم آن طرفتر 2 فانوس روشن است. صحنه ی هراسناکی بود، واژهی ابهت را تا عمق استخوان هایت حس میکردی
چهار قبر خالی ، تمرینی برای مردن.

1 comment:

Anonymous said...

«تخريبچي»اي مي شناسم كه زماني كه پنج شش ساله بودم تازه جواني بود. ورزشكار بود. روي دو دست راه مي رفت با دوچرخه سفر مي كرد. اهل ژيمناستيك بود. شش ساله كه بودم براي من كه از درخت افتاده بودم از كارت خونش استفاده كرد. بي منّت.
اكنون سالهاست كه گويا به دامان تخدير غلتيده است؛ و من و ما سوت مي زنيم و به ديوارها مي نگريم.