Saturday, July 28, 2007

پروژه ی یکساله ی نقاشی

به نام خدا
داستانی است از مولوی : پادشاهی میخواست بهترین نقاشان دنیا را انتخاب کند ..از هنرمندان چین و ماچین دعوت به شرکت در مسابقه ای کرد، هر گروه باید کوهی را رنگ میکرداند.دو تیم مشغول به کار میشوند و بعد از ماهها، زمان پرده برداری از کوه ها فرامیرسد:پرده از کار هنرمندان چین برداشته میشود،آنها زیباترین و ظریف ترین صحنه ها را با ناب ترین رنگها بر کوه کشیده بودند.پادشاه مبهوت کار آنها پرده را از کوه گروه دوم بر میدارد و با عظمتی باور نکردنی روبرو میشود،مردمان ماچین در تمام این مدت تنها کوه را صیقل داده بودند و اکنون تلالو زیبای رنگ های کوه مجاوربر کوهشان همگان را خیره کرده بود.
آزاده میگفت:انسان در زندگی نباید ایدئولوژیک زندگی کند،یک چریک خوب بودن مساوی درست زیستن نیست،انسان باید روح خودش را صیقل دهد و اون وقت ریبایی ها در او به رقص درخواهند آمد.
الان که وبلاگ عزیز دوساله ام بسته شده . تصمیم گرفتن به هیچ وجه به داستان بالا توجه نکنم ،سطلی رنگ در دست گیرم و یکسالی به رنگ آمیزی زندگیم متفاوت با اونچه هستم و متفاوت با آنچه تا بحال زیستم بپردازم...
این تنها یک بازی است بازی نقش یک انسان فهیم ،عقل گرا و روشنفکر،شروع بازی نقش یک مغز پیچیده.
و البته انتظار ندارم به خوبی روی پرده بیاد

1 comment:

Anonymous said...

agha ghabool nist! jaryane in webloge aziz chie ke hala ke baste shode man khabar shodam?